گزارشی دقیق از چگونگی و قتل نادرشاه

دانستنی های جالب از سر تا سر دنیا

گزارشی دقیق از چگونگی و قتل نادرشاه

۱۰ بازديد
گزارشی دقیق از چگونگی و قتل نادرشاه


#پیربازن فرانسوی، پزشک نادرشاه که در خیمه کناری نادرشاه بود، میگوید:
ایران سراسر شورش بود و نادر با هوش سرشار و نبوغی که داشت، از سرنوشت شومی که در این نقطه برای او مُقدر بود آگاهی داشت و احساس کرده بود که زندگیش در خطر است و توطئه هایی برای سوء قصد نسبت به او جریان دارد.

مدت چند روز یک اسب ممتاز زین شده را در حرم خود آماده کرده و چند بار تصمیم به رفتن به کلات گرفت، ولی ملتزمینش مانع رفتن او شدند و تاکید کردند که تا آخرین قطره خون خود برای حفظ جان او خواهند جنگید و در این خصوص آن قدر اطمینان دادند که نادر از فرار و تحصن به کلات منصرف گردید.
پس در شب آخر فرماندهان قشون افغانی را به سرکردگی #احمدخان_ابدالی احضار و به آنان چنین گفت:
من از نگهبانان خود راضی نیستم. شجاعت و صداقت شما بر من مسلم است. لذا به شما فرمان می دهم که بامداد، کلیه افسران نگهبان را دستگیر و زنجیر کنید و دراین موضوع برای حفظ جان خود تنها به شما تکیه می کنم!

نبوغ نادر و پیش بینی حوادث موجب شد که نادر در همان روز در کمال اضطراب به خلاف عادت مقرر چندین بار به حرم داخل شده و بیرون می آمد و در یک جا قرار و آرام نمی گرفت و همگی در حیرت و تعجب بوده و احدی را یارای تحقیق این مراتب نبود. همچنین خوابی ذهن او را مشوش کرده بود که نزد حسنعلی بیگ معیرالممالک بازگو کرد
.
اما دستور نادر برای توقیف نگهبانان لو رفت و شب فرا رسید.... خائنین به سراپرده نادرشاه هجوم بردند، نادر در اثر همهمه از خواب بیدار و با خنجری که همیشه زیر سر می گذاشت دو تن از آنان را کشت، چون بخت از او بر گشته بود پایش به یکی از طناب های خیمه گیر کرد و بر زمین افتاد و پیش از آن که بتواند از جای برخیزد، صالح بیگ به نادر حمله بُرد و با شمشیر ضربه سختی از پشت به کتف او نواخت که یک دستش از بدن جدا شد و نادر بی هیچ ناله و فریادی به پشت بر روی زمین غلطید و چشم در چشم ضاربش انداخت!!

صالح بیگ که از ترکان افشار و خویش وی بود تحمل هیبت و چشمان نافذ نادر را نکرده و پس از وارد ساختن این ضربت چنان دهشت زده شد که در زمین میخ کوب گردید و بدین ترتیب محمدخان قاجار (ارتباطی با پدر آغامحمدخان ندارد) با حفظ خونسردی و با زدن ضربتی بر سرش، او را از پای درآورد و کسی که دوازده سال خواب و خوراک از حکمرانان دنیا ربوده بود، جان به جان آفرین تسلیم کرد

شبانگه، به سر فکر تاراج داشت
سحرگه، نه تن سر، نه سرتاج داشت
به یک گردش چـرخ نیلوفــری
نه نادر بجا ماند و نه نـــــــادری!
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.