خاطره ای از تبعید رضا شاه و گذر کردن از سیرجان

دانستنی های جالب از سر تا سر دنیا

خاطره ای از تبعید رضا شاه و گذر کردن از سیرجان

۶ بازديد
تبعید رضا شاه



استاد باستانی پاریزی در سال ۱۳۶۶ که مورد غضب سانسور چی های وزارت ارشاد بود، مصاحبه ای با مجله کیهان فرهنگی کرد و شرح مختصری از زندگی و خاطرات جوانی اش را داد که بسیار خواندنی‌ست. از بین آنهمه گفتگوی انجام شده، چگونگی گذر رضاشاه از سیرجان و چند پی نوشت آن در ذهن این کمترین نقش بسته که خواندنش آموزنده و خالی از لطف نبوده و ذکر تاریخ معاصر است
.
اواخر تابستان ۱۳۲۰ بود که پدرم بعنوان یک واقعه مهم اعلام کرد که رضاشاه به نفع فرزند خود از سلطنت کناره گرفته است! چند روز بعد که برای ادامه تحصیل و ثبت نام به سیرجان رفته بودم، شنیدیم که شاه مستعفی به سیرجان خواهد آمد.

بنابراین آنروز عصر به بیرون شهر رفتیم و درکنار جاده خاکی ایستادیم تا اینکه اندک اندک از دور گردوخاک چند اتومبیل به هوا بلند شد که از طرف کرمان به شهر نزدیک میشدند و لحظاتی بعد اتومبیل سیاه رنگی را دیدیم که پیشاپیش دیگران به آهستگی پیش می آمد و شاه سابق درآن نشسته بود، در حالیکه سرش را با یک پارچهٔ سفیدِ عمامه مانند بسته بودند و میگفتند که دربین راه، بدلیل سرعت بالا، اتومبیل در دست انداز تکان شدید خورده و سر شاه به سقف برخورد کرده و پانسمانش کرده اند. گویا واقعیت این بود که به علت فشار عصبی و بیماری چندروزه، سردرد شدید داشته است.

بهرحال اتومبیلها با ملایمت پیچیدند و بداخل باغی از باغ های بزرگ و باطراوت و پر میوه سیرجان رفتند و شب را آنجا مانده و فردا صبح به طرف بندرعباس حرکت کردند. سفری بی بازگشت تا جزیره موریس و سپس ژوهانسبورگ. سفری که ممکن است هر صاحب قدرتی مجبور شود به آن تن دهد!

.
این نخستین برخوردِ سینه به سینه من با تاریخ بود. تا آنروز هرچه بود، یا خوانده بودم یا شنیده بودم، اما در اینجا بود که تاریخ، تمام قد، چهره بیرحم خود را بمن نشان داد! پادشاهی که تا بیست روز پیش، ده بیست سال در وصف مقام و قدرت او صفحاتِ جراید بیشماری را دیده و خوانده بودم و او را شکست ناپذیر تصور میکردم، با چشم میدیدم که در پنجه تقدیر، خواه ناخواه به راهی میرود و با شتاب هم میرود. راهی که تاریخ برای او معلوم کرده بود
.
و دوباره می‌نویسد:
وقتی در سال ۱۳۱۱ رئیس معارف کرمان، آقای حسین جودت از فرط عشق به آموزش و خدمت به کشور، کیلومترها راه را تنها به کمک راننده اش با بیل و کلنگ صاف کرده بود! تا اتومبیلش از جوی و جدول گذشته و به پاریز برسد و از درستی مدرسه و ساختمان روستایمان اطمینان حاصل کند. اینچنین مردانی درکنار اراده و خواست رضاشاه بودند که کوشش در آبادانی مملکت داشتند. تنها رضاشاه نبود. ناسپاس نباشیم
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.